اندیشه نوشت

تبیین سخن آیت الله جوادی و بررسی کلام بهمن یار از منظر ایشان

بحثمان در تخصص وجود بود. عرض کردیم ملاصدرا سه پله تخصص برای وجود بیان کرده اند: تخصص وجود به نفس حقیقت وجود -که برای واجب است- و تخصص وجود به مرتبه و تخصص وجود به ماهیت را مطرح کردند.

ذیل همین بحث این سوال را مطرح می کنند که با مبنای اصالت الوجود، چگونه وجود با ماهیت تخصص پیدا می کند؟ ایشان در اینجا عبارات بوعلی را مطرح کرده و ادعا می کنند که ایشان تخصص وجود به ماهیت را با فضای اصالت الوجود بیان می کنند. و حتی می توان گفت بوعلی وجود امکانی فقیر را هم تصویر کرده است.

ملا صدرا می گوید: شیخ در مباحثات اصالت را به وجود می دهد و ماهیت را اعتبار عقلی می داند و در تعلیقات، دقیق تر شده و حتی وجود امکانی را هم تصویر می کند و در آنجا ترقیق تشکیک را با همان بیانی که ما تصویر کردیم  -جمع شدن تباین- مطرح می کنند. بعد هم عبارات بهمن یار را از «التحصیل» نقل کرده و می گویند تفسیر ایشان باعث فهم نادرست عبارات بوعلی شده است. صدرا در آخر هم این را مطرح می کنند که:

و ما أکثر ما زلت أقدام المتأخرین حیث حملوا هذه العبارات و أمثالها الموروثة من الشیخ الرئیس و أترابه و أتباعه على اعتباریة الوجود و أن لا فرد له فی الماهیات سوى‏ الحصص

که برخی گفته اند ما سوای حصص، فردی در خارج نداریم در حالی که اینها کلام شیخ را تحریف کرده اند:

فقد حرفوا الکلم عن مواضعها و إنی قد کنت شدید الذب عنهم فی اعتباریة الوجود و تأصل الماهیات حتى أن هدانی ربی و انکشف لی انکشافا بینا أن الأمر بعکس ذلک

و هو أن الوجودات هی الحقائق المتأصلة الواقعة فی العین و أن الماهیات المعبر عنها فی عرف طائفة من أهل الکشف و الیقین بالأعیان الثابتة ما شمت رائحة الوجود أبدا کما سیظهر لک من تضاعیف أقوالنا الآتیة إن شاء الله و ستعلم أیضا أن مراتب الوجودات الإمکانیة التی هی حقائق الممکنات لیست إلا أشعة و أضواء للنور الحقیقی و الوجود الواجبی جل مجده و لیست هی أمورا مستقلة بحیالها و هویات مترئسة بذواتها بل إنما هی شئونات لذات واحدة و تطورات لحقیقة فاردة کل ذلک بالبرهان القطعی و هذه حکایة عما سیرد لک بسطه و تحقیقه إن شاء الله تعالى.

بعد هم این را مطرح می کنند که:  

و بالجملة فقد تبین لک الآن أن مفهوم الوجود العام و إن کان أمرا ذهنیا مصدریا انتزاعیا لکن أفراده و ملزوماته أمور عینیة کما أن الشی‏ء کذلک بالقیاس إلى أفراده من الأشیاء المخصوصة فنسبة مفهوم الوجود إلى أفراده کنسبة مفهوم الشی‏ء إلى أفراده لکن الوجودات معان مجهولة الأسامی سواء اختلف بالذات أو بالمراتب الکمالیة و النقصیة شرح أسمائها أنها وجود کذا و وجود کذا و الوجود الذی لا سبب له ثم یلزم‏ الجمیع فی الذهن الوجود العام البدیهی و الماهیات معان معلومة الأسامی و الخواص‏

یکی از نکته های مهمی که صدرا به آن اشاره می کند این است که: از جهت ذهنی و معرفت شناسی، ماهیات معقول اولی هستند و وجود معقول ثانی است، و حتی با اصالت الوجود هم این بیان تغییر نمی کند. ماهیات اسامی هستند که معلومۀ الخواص اند و با آثار خودشان به ذهن می آیند یعنی همان گونه که در خارج اند به ذهن می آیند اما وجودی که در خارج است محال است که به ذهن بیاید. بلکه یک مفهوم انتزاعی به ذهن می آید که می شود معقول ثانی. یعنی رتبه معقولات با اصالت الوجود هم تغییری نمی کند. لذا مفهوم وجود عام بدیهی همان طور که در خارج است محال است به ذهن بیاید و این دلیل بر اصالت الوجود است. اما ماهیات همان گونه که در خارج اند به ذهن می آیند و همین دلیل بر اعتباریت آنهاست. ولی برخی می گویند با اصالت الوجود جای معقولات عوض می شود یعنی معقول اولی می شود ثانی و ثانی می شود اولی، این خلاف عبارات صدرا است. که بعداً بحث خواهیم کرد.

همین جا علامه پاورقی دارند که قبل از بیان آن تفسیر آیت الله جوادی، از عبارات بهمن یار و تبیین ملا صدرا از آن عبارات را بیان می کنیم.

رحیق ص 354:

ایشان ابتدا کلام بهمن یار را مطرح می کنند و می فرمایند:

بهمنیار که قائل این قول است در التحصیل می‏گوید: تخصّص در وجودات ممکنه از ناحیه اضافه‏ای است که وجود نسبت به موضوع خود پیدا می‏کند.

بعد هم استدلال بهمن یار را مطرح می کنند:

بهمنیار در ادامه سخن خود بر این مسأله تأکید می‏کند که البته این اضافه، اضافه‏ای نیست که جدای از وجود مضاف بوده و پس از وجود آن حاصل گردد، بلکه از نوع اضافه اعراض به موضوعات آنهاست، زیرا سخن در وجود ممکنات است نه در وجود واجب.

وجود واجب، وجود بی‏موضوع است و وجود ممکن دارای موضوع بوده و عارض بر آن می‏باشد و هر عرضی در وجود خود متقوم به موضوع خویش است و از این رو وجود ممکن متقوم به موضوع خود، یعنی متقوم به اضافه‏ای است که نسبت به آن دارد و خالی از آن اضافه نمی‏باشد.

ما گفتیم بهمن یار وجود را عَرَضی برای ماهیت گرفته است یعنی اگر ماهیت نباشد، وجود تحقق پیدا نمی کند و تحقق وجود با اضافه به ماهیتش امکان پذیر است.

بهمنیار در پایان این بخش از سخن خود، به این نکته نیز تصریح می‏کند که این نوع از اضافه،مغایر با اضافاتی از قبیل اضافه اشیاء به مکان است؛ زیرا در اضافه شی‏ء به مکان، وجود فی نفسه شی‏ء، مغایر با وجود اضافه‏ای است که پس از آن بین شی‏ء و مکان حاصل می‏گردد.

حاصل سخن بهمنیار این است که اضافه وجود به ماهیّت گرچه از نوع اوّل از سه گونه اضافه مذکور نیست لیکن از نوع دوّم می‏باشد.

ایشان بعد از کلام بهمن یار، اشکال ملاصدرا را مطرح می کنند:

صدرالمتألهین با غیر سدید خواندن این قول، می‏گوید: گرچه وجود فی نفسه اعراض عین وجود للغیر آنهاست و از آن جدا نیست، لیکن نسبت وجود به موضوعات ماهوی از قبیل نسبت اعراض به موضوعات آنها نیست، بلکه همانگونه که نور قائم به جسم از باب ظهور شی‏ء، یک امر ممتاز نسبت به جسم نبوده بلکه نفس ظهور جسم است، وجود نیز در قیاس با موضوعات ماهوی، جدای از آنها نبوده و نفس ثبوت آنها می‏باشد و به عبارت دیگر حمل وجود بر ماهیّات از قبیل قضایای مرکّبّه نیست، بلکه قضیّه‏ای بسیطه است.

بنابر این گرچه بهمنیار بین اضافه شی‏ء به مکان و اضافه عرض به موضوع، تفاوت قائل شده است لیکن تفاوت دیگری بین وجود للغیر و نفسِ وجود غیر نیز هست که از دیده او مخفی مانده است.

یعنی بهمن یار وجود را ثبوت شیء لشیء دیده است در حالی که وجود ثبوت شیء است.   

آیت الله جوادی بعد از آن سخن بوعلی را توضیح می دهند که ایشان اصالت الوجودی بوده است و صدرالمتألهین هم این عبارات بوعلی را محکّم عباراتشان تلقی کرده اند.

و در ادامه می فرمایند:

کلام اخیر بهمنیار که در بیان نسبت مفهوم عام وجود با مصادیق خاصه آن است، مشابه تعبیر استاد او (ابن سینا) در عنوان نمط چهارم از کتاب الإشارات و التنبیهات است؛ زیرا آنچه در عنوان نمط چهارم ذکر شده است، عبارت «فی الوجود و علله» است و مراد از وجود در این عنوان همان مفهوم عام آن است و منظور از علل آن، مصادیق متأصله در خارج است که منشأ انتزاع آن مفهوم عام می‏باشند.

عبارت دیگر بهمنیار که دالّ بر اصالت وجود است این است که هر وجودی که دارای ماهیّت است، یعنی هر وجود امکانی، ماهیّت آن متصف به صفتی است که حقیقت آن صفت همان وجوب بالغیر است.

بعد هم مفصل مراد بهمن یار را توضیح می دهند که جلسه گذشته آن را خوانده و توضیح دادیم.

آیت الله جوادی در اینجا میخواهند عباراتی را از بهمن یار نقل کنند که به سخن بوعلی شبیه است:   

از آنجا که تحقّق و ثبوت هر شی‏ء متوقف بر وجوب آن است، بنابر این مراد بهمنیار از این عبارت این است که وصف موجودیت، حاکی از همان وجوب و تحقّق خارجی است. این عبارت علاوه بر اصالت وجود بر مجعول بودن آن نیز اشارت دارد، چه اینکه او خود در ذیل این عبارات بر این مطلب نیز تصریح می‏کند که آنچه را فاعل افاده می‏کند همان وجود شی‏ء است.

همانگونه که عبارتهای صریح و محکم شیخ رئیس در تبیین متشابهات کلام او مورد استفاده قرارگرفت، عبارتهای مذکور از بهمنیار نیز در تفهیم متشابهات سخن او مفید می‏باشد.

یعنی آیت الله جوادی می گویند ما می توانیم عبارات بهمن یار را هم به اصالت الوجود تفسیر کنیم.

از جمله عبارتهایی که باید با توجه به نصوص ذکر شده، معنا شوند این عبارت اوست که:

این عبارت از بهمن یار است:

«آنگاه که می‏گوئیم وجود فلان شی‏ء، مراد ما موجودیت همان شی‏ء و کان تامه آن است و گرنه اگر مراد امر زائدی باشد که شی‏ء به وسیله آن در اعیان محقّق گردد، آن امر زائد در ثبوت و وجود قبلی خود نیازمند به وجودی دیگر خواهد بود و در این صورت تسلسل پیش خواهد آمد.پس وجود، نفس صیرورت، ثبوت و تحقّق اشیاء در خارج بوده و امری زائد بر آنها نمی باشد». (التحصیل: ص287)

آیت الله جوادی می گویند این عبارتی را که بهمن یار در اینجا دارد می توان مانند عبارات بوعلی به اصالت الوجود معنا و تفسیر کرد.

در عبارت یاد شده آنجا که می‏گوید: «مراد از وجود شی‏ء موجودیت آن است»، زمینه این توهم را فراهم می‏آورد که چون موجودیت، یک مفهوم اعتباری انتزاعی است، پس منظور بهمنیار نظیر آنچه شیخ اشراق در استدلال خود بیان داشته، اعتباری بودن وجود است و حال آن که مراد او از موجودیت، مفهوم عام انتزاعی آن نیست، بلکه صرف وجود و تحقّق خارجی است.

بنابر این منظور او این است که اوّلاً وجود خارجی به وجود دیگری موجود نیست بلکه به نفس ذات خود محقّق است، و ثانیاً ماهیّت نیز به امر دیگری غیر از حقیقت وجود که صفت موجودیت را برای وی به صورت کان ناقصه ثابت نماید موجود نیست، بلکه به نفس وجود که مفاد کان تامه آن است محقّق می‏گردد و به همین دلیل است که بهمنیار از وجود به عنوان چیزی که ماهیّت به وسیله آن محقّق می‏شود یاد نکرده بلکه آن را نفس تحقّق و ثبوت و صیرورت ماهیّت خوانده است.

ایشان اشاراتی را دارند که آنها را در ابتدای بحث مطرح کردیم و در اینجا اجمالاً بررسی می کنیم:

اشاره اول: محور بحث این فصل تشخص نیست بلکه تخصص است.

اشاره دوم: بحث از انحاء تمیّز مقدمه ضروری تشکیک است.

اشاره سوم: کثرت وجود به سبب ماهیّت، کثرتی بالعرض بوده و از محلّ بحث اصیل فلسفی خارج است و لیکن طرح این مسأله در ضمن مباحث فلسفی از جهت آشنایی با کثرت تباینی ماهیّت برای گریز از مغالطه اخذ ما بالعرض مکان ما بالذات است.

اشاره چهارم: آنچه در این فصل در باب کثرت حقیقی و اعتباری آمده، در واقع تقسیمی بر اساس کثرت ذاتی و عَرَضی است.

اشاره پنجم: برخی در بیان انواع تمیّزات و تخصّصات، علاوه بر دو قسم ذاتی و عَرَضی که به وجود یا ماهیّت حاصل می شود، قسم سوّمی را نیز فرض نموده اند و آن تمایزی است که افراد ماهیّت واحد به مشخصات فردی دارا هستند.

ایشان اشارات را مطرح می کنند تا اینکه به این اشاره ششم می رسند:

اشاره ششم: صدرالمتألهین کثرت ذاتی را به دو قسم تقسیم می‏نماید: اوّل آن که به نفس حقیقت وجود حاصل می‏شود و دوّم آن که ناشی از مراتب شدیده و ضعیفه آن می‏باشد.

علّامه طباطبائی نیز در تعلیقه‏ای که در ذیل کلام صدرالمتألهین بیان داشته‏اند[1] و هم چنین در نهایة الحکمة[2] این تقسیم را ذکر کرده‏اند. آنچه ایشان در تعلیقه بر اسفار بیان می‏دارند این است که مراد از حقیقت وجود همانا وجود لابشرط نیست، زیرا حقیقت لابشرطِ وجود، جامع همه مراتب است نه اعلای آنها، بلکه مراد وجود بشرطلا است که اعلی المراتب بوده که حدّ آن همان بی حدّ بودن است.

آیت الله جوادی «نهایۀ الحکمۀ» را هم در اینجا آورده است و ما گفتیم مرحوم علامه در نهایه تبیینی غیر از اسفار دارد. ما در تفسیر نهایه کلام آقای فیاضی را پذیرفتیم که فهم ایشان از نهایه واقعیت مطلقه است نه واجب و این بر خلاف تعلیقه بر اسفار هست.

اشاره هفتم: در فصل گذشته بیان شد که بر اساس اصالت وجود، هر حکمی که به ماهیّت استناد داده شود اوّلاً و بالإصالة از آن وجود است؛ بنابر این نمی‏توان کثرتهای عَرَضی و اعتباری وجود را به ماهیّت نسبت داد.

ایشان با این بیان میخواهند جمع بین فرعین اصالت الوجود کنند. فرع اول با مبنای اصالت الوجود و ثبوتی می شود و فرع دوم اثباتی و ذهنی.

ذیل این بحث به عبارت ملا هادی سبزواری اشاره می کنند. ما قبلا آن را خواندیم. ایشان بحث اعیان ثابته را برای ماهیات قائل شده اند. آیت الله جوادی این بحث را مفصل مطرح کرده و آن را نقد می کنند:

با توجه به این که حکیم سبزواری منظومه را در مدّت بیست سال و در خلال تحریر حواشی اسفار و دیگر آثار خود تنظیم نموده، باید گفت که اشکال مزبور از دیدگاه ایشان مخفی نمانده است، زیرا ایشان در دوّمین تعلیقه بر این فصل از اسفار به این اشکال اشاره کرده و چند پاسخ نیز از آن بیان داشته‏اند.

اوّلین پاسخ این است که برای امتیاز وجود به ماهیّت، به سبق ماهیّت و یا اصالت آن نیازی نیست، بلکه معیت و همزمانی آن دو در وجود کافی است.

پاسخ دوّم، سبق بالتّجوهر ماهیّات است و سوّمین پاسخ این است که ماهیّت دارای اکوان طولی متعدد است، پس روا می‏باشد که امتیاز آن در نشأه سابق سبب امتیاز وجود در نشأه لاحق شود، چه اینکه قبل از تحقّق خارجی، موجود به وجود علمی و مخاطب به خطاب الهی است.

دو تعلیقه ملاهادی را بیان کرده و اینگونه نقد می کنند:

پاسخهای مذکور گرچه هیچ یک خالی از نظر نیست لیکن نشانه توجه حکیم سبزواری(قدس سره) به اصل اشکال می‏باشد.

پاسخ صحیح از اشکال همان است که در ضمن شرح اسفار بیان شد؛ به این بیان که ماهیّات منبعثه از وجود گرچه در مقام ثبوت، تمیّز خود را از وجود اخذ می‏کنند لیکن هنگام استدلال در مقام اثبات از راه تمایزات ماهوی به آن تمایزات وجودی پی می‏بریم،

این بیان آیت الله جوادی می خواهد فرعین اصالت الوجود را جمع کند به این بیان که ما فرع اول را به ثبوت بزنیم و فرع دوم را هم به اثبات بزنیم.

با این ویژگی که تمیّز چون به وجود بازگشت نماید قابل ارجاع به وحدت است و حال آنکه کثرت‏ماهوی هرگز به وحدت بر نمی‏گردد.

یعنی چون کثرت ماهوی هرگز به وحدت بر نمی گردد لذا ما کثرت را اثباتی معنا می کنیم و به ثبوت بر نمی گردانیم.

مثال بارز این حقیقت، مفاهیم متکثری است که از وجود اخذ می شوند؛ این مفاهیم گرچه در مصداق به حقیقت واحد بازگشت می‏نمایند لیکن در حد ذات مغایر با یکدیگر بوده و نشانی از وحدت و یگانگی در آنها مشاهده نمی‏شود.

بعد ایشان در اشاره هشتم به صدرا اشکال می کنند که چرا شما اصرار دارید بگویید بوعلی حکمت متعالیه دارد.

اشاره هشتم: گرچه صدرالمتألهین در ذیل کلام بوعلی به فهرست برخی از مطالب آینده و از جمله به امکان فقری وجودات امکانی اشاره می‏کند لیکن در حدّ فهرست. این نکته نیز قابل اشاره است که اگر وجود امکانی در ذات خود عین ربط به قیّوم واجب است، در تشخّص و تمیّز نیز مستند به او می‏باشد؛ یعنی تشخّص و تمیّز وجود امکانی در پرتو ربط به تشخّص و تمیّز ضروری واجب است.

نهم: صدرالمتألهین در اسفار و در المسائل القدسیة و در بعضی دیگر از کتابهای خود این مسأله را بیان داشته است که در ابتدا قائل به اصالت ماهیّت بوده و در مسیر فکری خود به اصالت وجود، تشکیک، امکان فقری و در نهایت به وحدت شخصی وجود راه یافته است.

یک متفکر تا آنگاه که قائل به اصالت ماهیّت است حمل موجود بر ماهیّات گوناگون را حمل حقیقی می‏یابد و بعد از آنکه پی به اصالت وجود می‏برد حمل آن را بر وجود ماهیّات مختلفه، حقیقی و بر نفس ماهیّات، مجازی می‏یابد و پس از آن که امکان فقری وجودات و در نهایت وحدت شخصی وجود را مشاهده می‏کند، به مجازی بودن حمل موجود بر وجودات امکانی نیز پی می‏برد.

مجاز بودن اسناد وجود به وجودات امکانی موجب می شود تا مصحّح اسناد وجود به ماهیّات از باب سبک مجاز از مجاز باشد؛ یعنی همانگونه که در امور ادبی که از باب مجاز در کلمه است، سبک مجاز از مجاز جایز است، در امور عقلی نیز که مجاز در اسناد است سبک مجاز از مجاز روا می‏باشد.

بنابر این انسان تا آنگاه که در آغاز راه است ماهیّات مختلفه را حقیقتاً موجود می‏پندارد و چون فراتر رود، اسناد وجود به آنها را از باب وصف به حال متعلق موصوف، اسنادی مجازی می‏یابد و با اثبات تشکیک، اصل وجود را نیز بدون استناد به ماهیّتی خاصْ که همان فیض فراگیر و گسترده الهی است، موجود می‏یابد و لیکن در نهایت با شناخت وجود حقیقی ذات باری، همه چیز و از جمله فیض بی‏کران او را نمود و نشانه او یافته و اسناد هستی به آنها را مجاز یا سبک مجاز از مجاز می‏یابد و در این مقام، حقیقت این آیت بر او آشکار می‏شود که (ذلکَ بأنّ الله هو الحقّ)، این از آن جهت است که تنها خداوند تبارک و تعالی حق محض است و آنچه جز اوست باطل می‏باشد.

آیت الله جوادی میخواهند فرع دومی که مرحوم علامه ذیل اصالت الوجود مطرح کردند را اثباتی معنا کنند. با این بیان بین خوانش آیت الله جوادی و آیت الله مصباح از فرعین اصالت الوجود مرحوم علامه متفاوت است. چون آیت الله مصباح تصریح دارند که فرع دوم مرحوم علامه، عبارت غیر ادق ایشان است یعنی توجه داشته اند که علامه میخواهد فرع دوم را هم ثبوتی معنا کند. لذا می فرمایند با اصالت الوجود سازگاری ندارد و غیر ادق است. هر چند اگر ایشان بخواهند با مبنای خودشان پیش بروند کل فرع دوم را ذهنی می کنند. ولی علت اینکه به فرع دوم علامه نسبت غیر ادق می دهند به خاطر این است که قائلند علامه میخواهد فرع دوم را به ثبوت ببرد و علت این برداشت هم از علامه به خاطر مثال هایی است که علامه از حمل اول و شایع بیان کرده اند که این بحث را ثبوتی تر می کند.

حال آیت الله جوادی هم باید بین فرعین تناقض ببیند اما چون فرع دوم را اثباتی می بینند لذا تناقضی دیده نمی شود.

نکته دیگر این است که:

آیت الله جوادی تأکید دارند که ما می توانیم از عبارات بهمن یار اصالت الوجود بفهمیم و هدف ایشان هم تفکیک مفهوم با واقعیت وجود بوده است و این بیان آخر صدرا همان بیان بهمن یار است. لذا شما بهمن یار را این قدر محکوم نکنید.

مرحوم علامه در اینجا پاورقی دارند و اصرار می کنند که مفهوم وجود معقول ثانی است و با اصالت الوجود هم معقول ثانی باقی می ماند.

علامه می فرمایند:

مفهوم الوجود العام البدیهی من الاعتبارات الذهنیة التی لا تحقق لها فی خارجه- لا کالإنسان الموجود فی الخارج بوجود خارجی و فی الذهن بوجود ذهنی

یعنی مصداق وجود می تواند انسان خارجی به وجود خارجی باشد و میتواند انسان ذهنی به وجود ذهنی باشد.

 مثلا إذ لو کان مفهوم الوجود من هذا القبیل کان ماهیة دائرة بین الوجودین

اگر مفهوم وجود از این قبیل بود که به ذهن می آمد لازمه اش این بود که ماهیت دار باشد. یعنی اگر هم در خارج بود و هم در ذهن بود در این صورت شبیه ماهیت می شد.

 و کانت حقیقة الوجود جائز الحصول فی الذهن و قد تقدم امتناعه

در این صورت حصول وجود در ذهن جایز می شد (مراد از ذهن همان وجود ذهنی ادق است) حال آن که گفتیم این امتناع دارد.

و أما أن هذا المفهوم کیف انتزع من حقیقة الوجود و هی لا تحل الذهن و الذهن لا ینتقل إلى الخارج فسنوضحه إن شاء الله فی بعض المباحث الآتیة و هذا الذی ذکرناه هو معنى قوله ره

مرحوم علامه می گویند: این بیانی که ما اینجا داشتیم معنای قول ملاصدراست که می گوید:

ثم یلزم الجمیع فی الذهن الوجود العام البدیهی فالذهن ظرف للازم لا لمجموع الملزوم و اللازم،

همه اینها وجود عام بدیهی را در ذهن الزام می کند؛ پس ذهن ظرف لازم است نه مجموع ملزوم و لازم.

اشکالی به آیت الله جوادی کردیم که اثباتاً تکثرات ماهوی باعث شناخت تکثر وجودی شده است که این آوردن مجموع لازم و ملزوم به ذهن است نه لازم تنها.

مرحوم علامه اصرار دارند که مفهوم وجود اعتباری است و کثرت وجود اینگونه نیست.

یعنی التزام به فرعین دقیقاً همین پاورقی علامه است که عدم تفکیک بین اثبات و ثبوت در فرعین است.

حال در اینجا عجیب است که آیت الله جوادی به این پاورقی علامه اشاره نکرده اند. شاید به این دلیل است که فکر کرده اند این پاورقی علامه عین متن اسفار است.

مرحوم علامه می گویند معنای قول صدرا همین است:

ثم یلزم الجمیع فی الذهن الوجود العام البدیهی

بعد علامه این را اضافه می کند:

فالذهن ظرف للازم لا لمجموع الملزوم و اللازم،

این قسمت عبارت علامه است و همین قسمت رهزن است و نقد اساسی علامه به بهمن یار هم همین است. ما اگر این یک جمله را در نظر نگیریم مانند آقای جوادی به این نتیجه می رسیم که بگوییم بهمن یار هم اصالت الوجودی بوده است.

یعنی علامه میخواهد بگوید که بالاخره بهمن یار خلط بین ذهن و خارج کرده است.

پاورقی علامه را انشاء الله در جلسه آینده بیشتر توضیح خواهیم داد.

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">