اندیشه نوشت

نظر شاگردان علامه در بحث تخصص (تخصص بحث فلسفی یا معرفت شناسی؟)

علامه طباطبایی سه نوع تخصص برای وجود مطرح می کند. و بحثی بین شاگردان علامه شکل گرفته است که آیا بحث «تخصص وجود» هستی شناختی است یا معرفت شناسی؟

ظاهر عبارات شاگردان این است که می خواهند هستی شناسی این بحث را نفی کرده و آنرا معرفت شناسی بدانند.

آیت الله مصباح و آیت الله جوادی در تقریر مبنای علامه در بحث تشکیک اختلاف ندارند و هر دو بزرگوار می فرمایند علامه با تشکیک، مرتبه و حد را در عالم هستی نفی می کند.

البته آیت الله جوادی این مبنا را قبول می کنند لیکن جایگاه این بحث را عرفان نظری می دانند. ولی آیت الله مصباح این مبنا را قبول نداشتند بلکه می فرمودند تا اینجای فلسفه ما با وجودات کار میکنیم و برهانی برای وحدت نداریم. اما هر دو بزرگوار یک خوانش از علامه داشتند.

علامات حقیقت و مجاز از منظر مرحوم آخوند

عناوین مطرح شده در این جلسه

۱.جایگاه بحث علامات حقیقت و مجاز ۲.بیان اشکال دور در تبادر و جواب ۳.فروض مختلف تبادر  ۴.بررسی استفاده از «اصالت عدم قرینه» در تبادر ۵.طرح سؤال در مورد جایگاه تبادر

جایگاه بحث

طبق مباحثی که در ملاک مسأله اصولی از دیدگاه مرحوم آخوند بیان کردیم، معلوم گردید ایشان قائلند که مبحث وضع و ما یتعلّق آن به طور مستقیم در طریق استنباط قرار نمی گیرد ولی چون مبنای مباحثی هستند که مستقیم در طریق استنباط واقع می شوند؛ آنها را در المدخل می آوریم.

اما ربط بحث«علامات حقیقت و مجاز» به بحث «وضع» در این است که هدف از آن  پرداختن و روشن کردن نوع ربط و پیوندی است که بین لفظ و معنا وجود دارد.

تبادر

اولین نوع از علامات حقیقت و مجاز، «تبادر» بود که مراد از آن در جلسه گذشته تبیین شد. و اشکال و جوابی هم درباره «دور» طرح گردید که به اختصار اشاره می کنیم.

عنوان بحث: تخصص وجود

علامه در بدایه بعد از بحث تشکیک این بحث تخصص وجود را در یک عنوان مستقل مطرح می کند.

الفصل السادس فی ما یتخصّص به الوجود

تخصّص الوجود بوجوه ثلاثة:

أحدها:

تخصّص حقیقته الواحدة الأصلیّة بنفس ذاتها القائمة بذاتها؛

تخصص نوع اول که مربوط به وجود قائم به ذات است. که در اینجا با وجود شامل و فراگیر کار می کنیم که این وجود عالم را پر کرده است چرا که وجود غیر ندارد.

و ثانیها:

تخصّصها بخصوصیّات مراتبها غیر الخارجة عن المراتب

دومین نوع تخصص وجود، تخصص هر یک از مراتب آن است. مثلا وجود ضعیف و وجود قوی یا وجود علت یا وجود معلول هر یک تخصصی دارند که خصوصیات این مرتبه در مراتب دیگر نیست. در اینجا با آن وجود شامل و فراگیر کار نمی کنیم به خلاف نوع اول.

و ثالثها:

تخصّص الوجود بإضافته إلى الماهیّات المختلفة الذوات و عروضه لها، فیختلف باختلافها بالعَرَض.

نوع سوم، تخصص وجود بواسطه ی ماهیات است. مثلا وقتی می گوییم «الانسان موجود». در این مثال وجود  با ماهیت انسان تخصص پیدا کرده است. پس با اختلاف ماهیت، وجود نیز بالعرض اختلاف پیدا می کند. یعنی اختلاف بالاصاله برای ماهیت است و ما این را بالعرض به وجود بار می کنیم. یعنی احکامی که برای ماهیت است برای ماهیت است اما بالعرض و المجاز به وجود نسبت داده می شود که این همان فرع دوم از فروعات اصالت الوجود است.

علامات حقیقت و مجاز از منظر مرحوم آخوند

هفتمین بحثی را که مرحوم آخوند در کفایه طرح کرده اند «علامات حقیقت و مجاز» است هرچند ایشان، عنوانی را برای این بحث انتخاب نکرده اند اما مشهور همان عنوان «علامات حقیقت و مجاز» را برگزیده اند.

محل نزاع در این بحث چگونگی تشخیص معانی حقیقی از مجازی است.

اولین سوالی که در اینجا به ذهن می رسد این است که جایگاه این بحث کجاست؟

در مباحث قبل توضیح دادیم که مرحوم آخوند «وضع» را پوشه ای جدا از «استعمال» و «دلالت» می داند و با مبنایی که در ملاک مسأله اصولی پذیرفته اند هر بحثی را که مربوط به وضع است در المدخل مطرح می کنند.

هر چند بحث علامات حقیقت و مجاز مربوط به معناست اما از آنجا که می خواهد معنای موضوع له را از غیر موضوع له تفکیک کند مرتبط با مقام وضع بوده لذا در المدخل مطرح می شود.

البته بعداً باید طبق مبنای مختار هم این بحث را بررسی کرد که آیا ناظر به مقام وضع است یا می توان آنرا به استعمال هم تسری داد.

آخوند از همان ابتدا بحث «تبادر» را مطرح می کنند که مشهور ترین این علامات است.

ایشان در تبادر، همان تعریف مشهور را ارائه می دهد:

«ما وقتی لفظ را مجرد از همه قرائن در نظر می گیریم و صرف لفظ تصور می شود اولین معنایی که به ذهن ما خطور می کند و تداعی می شود به آن معنا حقیقت می گوییم.»

چون در تبادر فقط لفظ و علقه وضعیه را داریم قطعاً تبادر علامت حقیقت است.

یعنی در تبادر، متکلم، قرینه مقامی و قرینه لفظی را کنار می گذاریم، معنایی که به ذهن انسباق پیدا کرد تبادر است و این تبادر، یکی از علامات حقیقت.

بعد از این بیان ایشان اشکالی را مطرح می کنند:

لازمه تبادر این است که ما معنای حقیقی را بدانیم و اگر معنای حقیقی را ندانیم انسباق معنا پیش نمی آید و اگر هم معنای حقیقی را بدانیم از تبادر بی نیازیم؟